بیزارم
و چه بیزارند از خودشان
زبان بسته دیوارهاشان
بیماری آسمان، بیماری نیست
که زخم سقوط زمین است
به آن بالاها
تاریکی این تابش را دست به دست بچرخانید
باشد دستی "آزاد" تا
برای کندن تاولهای خویش
و دستی
که یک دست که صدا ندارد
تا اشکی باشد بر زخم
همدست داستان من
شاخه را پایین نگه مدار
میوه ای نخواهم چید
از درختی که مرگ سرفه میکند
از مرگی که درخت میسازد
سکوتی پنهان است
در سکوت ساکنان این گورستان ...
نظرات شما عزیزان:
اثر: ماردین امینی انبی